خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

ایستاده ام بی هویت و بی نام(بتول مبشری)


بی نام
**
ایستاده ام 
بی هویت و بی نام
سرکش و ناکام
در مسیر دردناک های همیشگی
چند بار بمیرم
برای اثبات زنانه های احساسم
تا برای باورهایت شناسنامه بگیرم
به نام یک زن
همان که هستم
نه آن که به سنگش میکوبی
تا شکل باور تو شود
من برای این بی نام 
شناسنامه میخواهم 
برای زنی که ترجیح میدهد
همخوابه فکر های تو باشد
تا خلوت نشین هوسهایت
ایستاده ام
تا برای یک احساس شناسنامه بگیرم
و چه صف طویلی 
مقابلم است
اینهمه بی نام ؟
به گمانم نوبت من که برسد
............!
می ایستم

 



بتول مبشری


http://www.shereno.com/30441/27050/227400.html

باز هم باران گرفت(بتول مبشری)

 


باران
*
باز هم باران گرفت
سوز شعرم ساز شد
شیونی بر خاطرات
در دلم آغاز شد
باز اشک آسمان
راه اشکم راگشود
یاد یاری بیوفا
خنده هایم را ربود
آه باران میزند
دمبدم بر شیشه ها
خاطراتت میرسند
از در و بام و هوا
من بدون تو تهی
درهجوم یادها
تو ولی آرام و رام 
در مسیر بادها ........


بتول مبشری
http://www.shereno.com/30441/27050/228218.html

 

با من بیاویز ای عطر شباویز( بتول مبشری)


با من بیامیز
**
با من بیاویز
ای عطر شباویز
مهتاب مهرت بر پیکرم ریز
چون رعدو رگبار 
بر من فرو بار
ای خواب شیرین / ماه دل انگیز
باران چشمت شعری لطیف است
چون چشمه نور/ افشان و گلریز
چون موج دریا
پرشور وسرکسش
میلی به ساحل در من برانگیز
ای سبز جنگل / ای ابی مهر 
ای راز شبنم
با من بیامیز



بتول مبشری
http://www.shereno.com/30441/27050/216224.html

آرزو دارم که باشم زیر سقف خانه ی تو(بتول مبشری)


از ستاره تا سپیده

**


آرزو دارم که باشم زیر سقف خانه ی تو

جام مینای تو باشم پر کنم پیمانه تو


آرزو دارم که هر شب مست و مدهوش تو باشم

از ستاره تا سپیده من در آغوش تو باشم


آرزو دارم که باشم همسفر با لحظه هایت

سبز گردم مثل جنگل از حریر بوسه هایت


آرزو دارم که باشم ماه شبهای خیالت

مهر و مهتاب تو باشم در حریم خواب هایت


آرزو دارم بجز من خواب و رویایی نبینی

جز دو چشم عاشق من چشم شهلایی نبینی


آرزو دارم لبانم رو به لبخند تو باشد

سالها دل در پناه فصل پیوند تو باشد


آرزو دارم ولیکن آرزو تنها سراب است

روح من در حسرت تو قلب تو ..

.......................................افسوس خوابست .


بتول مبشری


http://www.shereno.com/30441/27050/224337.html


شبیه خودم نیستم این روزها(بتول مبشری)


آن زن

*

شبیه خودم نیستم این روزها

تو که نمیدانی

شبیه یک شب تاریک شده ام

یا که دریای پر موج و طوفانی

مدام از خودم سوال میکنم که هستی تو ؟

خودم جواب میدهم به خودم

سایه ای محو پنهانی

غریبه ام غریبه ای ناشناس که میکوبد

مدام بر سر خاطره هایش

از سر پشیمانی

به عکس های بی رنگ خیره میشوم

دوباره با اندوه

که این زن چگونه میخندد

چگونه در نگاهش نیست 

هجوم بارانی

جواب میشنوم

تو بوده ای آری تو بوده ای آن زن

دگر شبیه دردهایت شده ای

بینوا ....نمیدانی ؟


بتول مبشری

http://www.shereno.com/30441/27050/240090.html


دلم برای دلت تنگ میشود گاهی(بتول مبشری)



کفتر چاهی

*

دلم برای دلت

تنگ میشود گاهی

اگرچه

دیگر این دل تنگ را نمیخواهی

چگونه بود

که راویان قصه میگفتند

به چاه خودش 

همیشه عازم است 

کفتر چاهی


بتول مبشری

http://www.shereno.com/30441/30663/244847.html


دامنم بوی سیب میدهد ..... آدم!!!( بتول مبشری)


وسوسه ی

*

دامنم بوی سیب میدهد ..... آدم!!!
بیا برویم از این بهشت وسوسه گر
مرا چکار با سیب چیدن
یا که سیب دزدیدن
هنوز تو آدمی و بد نشدی
برای حوای دلت
هنوز معجزه ای
تو راچکار به وسوسه
یا که لبهای شیطانی
تو را چه به آغوش های پیدا و پنهانی
تو را چه به هر روز به آستان یکی بودن
به بستر این و آن پناه بردن
مدام دل پیمودن
به آتش هوس
سر به حواهای بیشمار زدن
برای فریب هر حوا
دوباره دست به ابتکار زدن
مرا چه به گریه چه به در خودم ترک خوردن
مرا چکار به از دست جورتو
روزی هزار بار دل مردن
هنوز سیب بوی دامن عطرناک من است
هنوز دل حوای تو شبیه به حواس های زن است
بیا برویم از این بهشت توخالی
بیا و آدم بمان
نه یک مترسک نگهبان پوشالی
هنوز تو آدمی و بد نشدی
بهشت را
و مرا
دور زدن
هنوز بلد نشدی .....

 


بتول مبشری

http://www.shereno.com/30441/30663/288661.html

های دل های قشنگ(بتول مبشری)


های ...دل ها

های .......

دل های قشنگ

دل به سودای دلی خوش نکنید

به هوای هوسی بی فرجام

حال تنهاییتان بیهده ناخوش نکنید

من به این آتش سوزنده بسی سوخته ام

به نگاهی پرافسون و فریب

روزگاری من هم

چشم رویا و غزل دوخته ام

او که میگفت تو را میخواهم

هرزه دل هرزه سری بیش نبود

دل هرجایی و اهریمنی اش

مایه ی دردسری بیش نبود

های ....دل های بزرگ

بگریزید ز خون خواری گرگ

حیف بارانی نیست

که ببارد شب و روز

و هنوز

از دل ابری و طوفانی چشمان شما ؟

حیف آهو که اسیر نفس مار شود

به خدا مایه ی درد است

که گلپونه گرفتار شود

دیرگاهیست هوا مسموم است


 


بتول مبشری


http://www.shereno.com/30441/30663/245617.html


دل نوشتم دل نوشتم میخری ؟(بتول مبشری)

دل

*

دل نوشتم دل نوشتم میخری ؟

حال رسوای دلم را می بری ؟


دل نوشتم تا دلت شیدا شود

مست و بی پروا ی این لیلا شود


دل نوشتم تا سراپا دل شوی

موج دریای مرا ساحل شوی


دل نوشتم دل نوشتم دل بخوان

شعر دل کوکی از این شاعر بخوان


باز می کوبد سرم را یاد تو

وای از آن احوال بادا باد تو


همچنان بی بندوباری یار من ؟

دیگری را دوست داری یار من ؟


یار گقتم ؟ همچنان ایام دور

های دلتنگم به آن سودا و شور


رسم چشمانت هوس بود و بلا

وای از آن ویرانی بی انتها


دل نوشتم لیک ویران شد دلم

یادم آمد دل پریشی بی دلم


شعر تلخی شد عجب دل قصه ای

یادی از عشقی فریبی غصه ای


پاره کردم دست خط دل نویس

دفترشعرم به اشکی تازه خیس ....

 


بتول مبشری


http://www.shereno.com/profile.php?uid=30363

 

دامنی بذر مهر پاشیدم(بتول مبشری)


تاراج
*
دامنی بذر مهر پاشیدم
هوای خوب بهار بود
و موسم کاشت
به انتظار رویش جوانه ها ماندم
تموز سرکش تابستان وموسم داشت
علف های هرز جوانه های مرا کشتند
خزان رسیده بود و موسم برداشت


بتول مبشری