خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

گفتم که در پناهت آرام گیرم ای عشق(بتول مبشری )

گفتم که در پناهت آرام گیرم ای عشق
در سایه ی خیالت فرجام گیرم ای عشق

گفتم که در هوایت شیدا و مست گردم
گفتم از آبرویت من نام گیرم ای عشق

گفتم که از سر مهر راهم دهی به کویت
شاید از آن جفاکار من کام گیرم ای عشق

حالا که چون اسیری افتاده ام به دام ات
دانستم از دویدن سرسام گیرم ای عشق

نه همدلی نه مهری نه خلوت خیالی
باید رفیق راهی همگام گیرم ای عشق

بی همسفر پیاده در جاده های احساس
دیگر نخواهم از تو .....آرام گیرم ای عشق

 


بتول مبشری

 

از چشم های تو خاطره دارم(بتول مبشری )

از چشم های تو خاطره دارم
ته ته شعرهایم
تیله هایی مواج
درخشان
و هنوز صدای مادرم
دختر تو را چه به تیله بازی
عروسک ات را بغل کن
چقدردور
چقدر نزدیک
حسرت رنگ بازی دو تیله ی سرگردان
هزار سال آوارگی بس نبود ؟

 


بتول مبشری