گفتم که در پناهت آرام گیرم ای عشق
در سایه ی خیالت فرجام گیرم ای عشق
گفتم که در هوایت شیدا و مست گردم
گفتم از آبرویت من نام گیرم ای عشق
گفتم که از سر مهر راهم دهی به کویت
شاید از آن جفاکار من کام گیرم ای عشق
حالا که چون اسیری افتاده ام به دام ات
دانستم از دویدن سرسام گیرم ای عشق
نه همدلی نه مهری نه خلوت خیالی
باید رفیق راهی همگام گیرم ای عشق
بی همسفر پیاده در جاده های احساس
دیگر نخواهم از تو .....آرام گیرم ای عشق
بتول مبشری