خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

پیوسته و دلتنگ شهیار میخواند( بتول مبشری )

پیوسته و دلتنگ
شهیار میخواند
حال غریبم را انگار می داند
اندوه این آهنگ بی وقفه وُ هربار
سیگار وُ تنهایی تکرار وُ هی تکرار
کو یادها شهیار؟
خط و خبر ؟
فریاد
هم یادها رفتند
هم بوسه ها در باد
در هر قدم از ما یک دربدر دل ریز
کو قاصدک
کو بال
کو مستی پاییز ؟
یادم نمی آید یادش نمی آید
می کوبد این آهنگ
از غصه از....... شاید
من دربدر عاصی
او بی خبر از سوز
فنجان تلخی چای
سیگار هم پاسوز
شهیار میخواند
من گریه می نوشم
کو جامه ای دلخواه
من درد می پوشم
می خواند از رفتن از روزِ پاییزی
خاکستر اندوه در سوگِ سرریزی
هُرم و تب احساس
بی کوزه وُ بی آب
یادی که می کوبد
حتی به وقت خواب
شهیار دل پیما
شعری برای من
سیگار و تنهایی
این هم سزای من ....

 

بتول مبشری

 

 

میزان رای تو بود که ما را نخواستی( بتول مبشری )

میزان
رای تو بود
که ما را نخواستی
میلت گریز بود
خاطره ها را نخواستی
دنبال چشم های
دیگری هوایی شدی
برو
چشمان عاشق ما
قلب پریشان ما را نخواستی
باشد برو
این عشق را
به صندوق آرای باطله
حواله کن به قهر
روزی به گریه مدام میپرسی از خودت
میپرسی
که براستی چه شد
چگونه شد که ما را نخواستی ؟ ...........

 

بتول مبشری

 

یکی صدایم زد یکی که شکل گذشته هایم بود ( بتول مبشری )

 

یکی صدایم زد
یکی که شکل گذشته هایم بود
یکی که برایم فال میگرفت
آن روزها
فال چایی
فال قهوه
فال ورق
یکی که همیشه
گل یا پوچ میکرد
و از مشت بسته اش تو را پس میداد
به من
منی که تمام فال ها را
به نیت تو به خانه میبردم
و روز به روز.....هر روز
یاد تو را از پشت پنجره ها
چنان به هوای اتاقم میکشیدم
که دیگر جایی
برای نفس های خودم نبود
یکی که خواب هایش را
به تو بخشیده بود
حتی خیال هایش را
یکی که
هنوز کنار عبور کلاغ ها
امتداد رفتنت را فال میگیرد
خیره بر لانه های خالی چنارها
یکی صدایم زد
آن یکی .....

 

 

بتول مبشری