خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

همه چیز از تو شروع شد( بتول مبشری )

همه چیز از تو شروع شد
از هوایی که بوی کوچ میداد
و از پرنده هایی که در دستهای تو آشیانه ساخته بودند
وگرنه زمستان کجا
به یخ رسیدن دستهای من کجا
سردترین حادثه ی برکه
مهاجرت مرغانی ست 
که لانه هایشان بی هوا
خالی میشود
مثل آغوشی متروک
مثل شیشه ای که ترک برداشته
چقدر حوصله ی تنگ جا گذاشته ای
برگرد ببینم
چشم هایت چقدر به آن حواصیل شبیه است
همان که می گفت من مرغ مهاجر نیستم
همان که لانه اش را زیر نی ها 
جاگذاشت

 

 

بتول مبشری

همه چیز از تو شروع شد ( بتول مبشری )

همه چیز از تو شروع شد
از آن نگاه های شورشی
آن دستهای مردادی
از اغوایی که در چشم های تو بود
و به رسیدگی زیتون های سبز می مانِست
در ایام پرهیز
ده فرمان برای ابتلای به تو کفایت می کرد
برای تخریب زنی که شعر می خواند
زنی که عاشق بود
زنی که زبان گنجشک ها را می دانست
و خط عبور قاصدک ها را نیز
حکایت ده فرمان بود
که از نگاه تو سرازیر می شد
و از خطوط گیج پیراهن من می گذشت
برای دچار شدنم
تا خماری
و بعد
نوشیدن شرابی با طعم شوکران
پرسه زدن در مسیر بهانه هایی
که سبب می شوند
و سبب هایی که از بهانه می گذرند
برای ارتگاب یک گناه معصوم
( عـــشـــق )
حالا تو رفته ای
و من ِکافر
باید کتاب های کدام دین را زیرورو کنم
برای یافتن
یازدهمین فرمان
حالا موسی که هیچ
پیغمبری که هرگز نیامده
باید به دادم برسد
به دادم برسد
( صــبــــــــــــر )
این پیامبر هزار قرن نیامده

 

بتول مبشری