خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

زن بودن من مایه ی اعدام حالم شد (بتول مبشری)


حوای تنها
*
زن بودن من مایه ی اعدام حالم شد
حالی که باید بوی سیب و اطلسی می داد
بیچاره حوا هم یهشت اش را جهنم کرد
وقتی که حالش معنی دلواپسی می داد
**
حوای ِ مادر آدم اش را بی هوا گم کرد
بیعت به شیطان کرد با یک حس تو خالی
از میوه ی ممنوعه چید و ُ دل به دریا زد
تا وسوسه تا گم شدن تا عشق پوشالی
**
دلتنگم از احساس های خسته ی یک زن
از دل سپردن دل طپیدن سخت بیزارم
حوای بی آدم بدون گندم و سیب ام
شیطان بیا با بیعتی از نو که بیمارم
**
یکبار دیگر در تنم وسواس جاری کن
این بار اما آدمی هم پای رفتن نیست
ارزانی و نوش تو بادا این بهشت ای مرد
گور دل حوا ی تو این من دگر زن نیست


بتول مبشری

http://www.shereno.com/30441/37271/316509.html

من در تو بودم در خود تو(بتول مبشری)

 

اعتراف
*
من در تو بودم
در خود تو
در قهوه ی پر رنگ چشمانت
وقتی که با تلخی
دعوت نمی کردی
به حتی
جرعه ای کوچک
از آن فنجان آرامش
من در تو بودم
در خود تو
آن روزگارانی که زیر نم نم دلگیر باران
با سایه ای از جنس من
بی اعتنا
رندانه میرفتی
من در تو بودم
در خود تو
وقتی که چون گنجشک های خسته از پرواز
در حسرت آغوش گرم ات
خیس در آغوش سرما
گریه می کردم
لیکن تو
دستان ات پناه هرچه بی اصل و نصب
درنا و توکا بود
امروز هم باران
فنجان تلخی قهوه ی دل ریز
امروز هم سیگار
تنهایی
امروز هم یک اعتراف ساده
حالا
گوش کن
دیوار بی احساس
رفتی ولی
من
در
تو
جا ماندم

 


بتول مبشری


http://www.shereno.com/30441/37271/318133.html

بگذار کمی خاطره ها را بتکان ام(بتول مبشری)


عبور خاطرات
*
بگذار کمی خاطره ها را بتکان ام
با گریه کمی بغض صدا را بتکان ام
بگذار بگویم که دلم خون شده بی او
یک سینه پر ازدرد ُ و بلا را بتکان ام

**

بگذار بگویم که دلم تا به کجا رفت
مَردُم دل من در پی یک بی سرو پا رفت
من صید شدم خانه ی صیاد بسوزد
دُرنای دلم در پی دانه به خطا رفت

**
او رفته ولی خاطره هایش همه اینجاست
هم خاطره هم زنگ صدایش همه اینجاست
چون طبل سیاهان به سرم کوبشی از درد
مَردُم چکنم حال و هوایش همه اینجاست

**

ویران شوی ای عشق که هم پای جنونی
هم پای جنونی نه ....که دریای جنونی
چون خشم ِ سونامی زدی احوال دلم را
ای عشق تو هم هم قد و بالای جنونی

**

باید بروم می بزنم مست بمیرم
با خاطره هایی که ازین دست بمیرم
ای اشک امانم بده تا باده بنوشم
انگار که در خوابم و او هست......بمیرم


بتول مبشری

http://www.shereno.com/30441/41157/319210.html

چطور دلت آمد این همه جفا بکنی ؟(بتول مبشری)


خیالت تخت
*
چطور دلت آمد این همه جفا بکنی ؟
که ما درد بنوشیم تو ترک ما بکنی

که ما را هجوم غصه بیقرارمان بکند
تو بیخبر از انفجار درد صفا بکنی ؟

چطور دلت آمد بیوفا که رد شوی از ما
و ما را دچار بیکسی تا به تا بکنی

چطور دلت آمد بهانه طی کنی بروی
سفر ..گریز ..حذر.. چاشنی خطا بکنی

چطور بریدی و گذشتی چگونه ؟ چطور؟
که ما را دراین جهنم اندوه رها بکنی ؟

بس است هر چه گفتمت برو خیالت تخت
قرار نیست جواب مهیای خشم خدا بکنی


بتول مبشری
http://www.shereno.com/30441/41157/322724.html

روزی پشیمان می شوی آن روز خیلی دیر نیست(بتول مبشری)


حسرت
*
روزی پشیمان می شوی آن روز خیلی دیر نیست
روزی که دیگر قلب من با عشق تو درگیر نیست

آن روز می بوسی مرا در قاب عکسی بیصدا
زل میزنی چشم مرا سهم ات بجز تصویر نیست

با گریه می گویی بیا با بغض می خوانی مرا
دیرست دیگر.. حس من بر پای تو زنجیر نیست

پُک می زنی یاد مرا با طعم سیگار وُ جنون
میسوزی از آهی که خود گفتی که دامن گیر نیست

روزی میان اشک وُ خون هم پای شعرم می دَوی
با درد می گویی به خود دیگر مرا پیگیر نیست

آن روز تنها می شود هم تخت و هم پیراهن ات
می خواهی ام می خواهی ام لیکن دگر تقدیر نیست

با او به خلوت می روی با او بَغل می نوشیُ
پایانِ آن مستانگی جز ناله ی شبگیر نیست

آن روز می کوبی به در آشفته و آشفته تر
حسرت عذابت میدهد قلب تو بی تقصیر نیست

روزی نشانی ِمرا از کوچه ها می پرسی ُ
راهت نمی افتد به من خودکرده را تدبیر نیست


بتول مبشری
http://www.shereno.com/30441/41157/339257.html

درد این حادثه ها حس عجیبی دارد (بتول مبشری)


گریه کردم

*

درد این حادثه ها حس عجیبی دارد
درد این غصه که باشی و تو را طرد کنند
نگذارند دل خانگی ات تازه شود
حکم احساس تو را مُهر به پیگرد کنند

حس کنی حامله ای شعر ویارت شده است
با لگد نطفه ی زهدان تو را کورکنند
کمی از قاعده ی زن شدنت کم بشوی
خانه ی شعر تو را لانه ی زنبور کنند

هرقدر عشق بباری که نفس تازه کنی
کنج پستو به هماغوشی تو فکر کنند
لبشان در طلب بوسه بسوزد زگناه
پای منبر به ریا جرم تو را ذکر کنند

تا بگویی که منم پای بکوبند تو ؟ .... نه
به گناه ابدی من شدن ات را بزنند
جوخه آماده ی آتش بشتابید همه
مد شده حادثه ی زن شدن ات را بزنند

بس که ویران شده ام پای دلم میلنگد
ای جماعت همگی دردرسانی بکنید
زن فقط بوسه ُ آغوش ُ تب ُ بستر نیست
بعد ِمن درد مرا شعر جهانی بکنید

 

بتول مبشری
http://www.shereno.com/30441/41157/341124.html