خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

یلدا غم تو بود به درازا کشیده شد( بتول مبشری )

 

یلدا غم تو بود
به درازا کشیده شد
کار من و تو
به دقیقه ی آخر یلدا کشیده شد
پاییز برگ ریز
با یاد تو تنها قدم زدم
هرجا خیالی از تو بود
دلم به همان جا کشیده شد
شاید دلم همان بکارت پاییز بود
یک دختر نجیب
در دستهای زمستان عشق تو
برهنه شد
به تماشا کشیده شد
بگذار هزار بار گذر کند از حوالی دلم
یلدای دردمند
بعد از تو بخت دلم
به سیاهی یلدا کشیده شد ....

 

بتول مبشری

برگشتم از سمت مهربانی سپید رود برگشتم ( بتول مبشری )

برگشتم
از سمت مهربانی سپید رود برگشتم
بوی خوش نارنج ها
وسعت دل شالیزارهای بخشنده
باران مدام
مدام باران
مرغابی های شاد
گنجشکهای مست
همه را جا گذاشتم
لبخندهای آبی زنان مهربان شمالی را
با آن صورت های درخشان
جا گذاشتم
عطر وحشی چوچاق های تپه های کیسم
امواج دل‌کوب سپیدرود
جادوی رنگین سپیدارهای جنگل گیسوم
زنبیل های حصیری مملو از تخم مرغ های محلی امیرکیا
گذرگاههای خلوت و دل پیمای اشلیکی را
جا گذاشتم
جاده‌های مه‌آلود لشت نشا
پرتقال های نیمه رسیده ی لیلا کوه
رویای آرامش گورکا
سیاهکل و پیچ و خم های دل ریزش را
برگشتم
یرگشتم
همه‌ی حس های آرامش را جا گذاشتم
پاییزهای مجاور آیا
امواج نقره گون سپیدرود
بیاد خواهند آورد
زنی را
نشسته بر پنجمین نیمکت پارک ساحلی
خیره به هیاهوی لک لک های عاشق
زنی رها شده
در پاییز و رنگهای دلفریبش
پاییزهای مجاور ......

 

 

بتول مبشری

اعتراف میکنم از دامنه های لیلا کوه ( بتول مبشری )

 

اعتراف میکنم
از دامنه های لیلا کوه که می گذشتم
دلم
برایت پر میکشید
جادوی نام عاشقانه ی لیلا بود
یا عطروحشی پرتقال های نیمه رس
دلم پرنده شده بود
به سویت
پر
می کشید ....

 

 

بتول مبشری

چگونه چشم های تو را شعر نکنم ( بتول مبشری )

چگونه چشم های تو را شعر نکنم
وقتی که واژگان غریب را هم
پناه می دهند به آرامش
چه برسد به درناهای بیتاب چشمان من ؟
چگونه شانه هایت را شعر نکنم
وقتی که شمعدانی ها را هم
به ضیافت آغوش می کشانند
چه برسد به سر کوچک من
در آن پهنای دلخواسته
چگونه کلامت را
لبخندت را
بوسه هایت را
زنگ صدایت را
صدای پای آمدنت را
شعر نکنم
وقتی که تو اینگونه حواس شعرهایم را
پرت کرده ای
باران که می نویسم
تویی که می باری
تا از برف می نویسم
یاد تو عروس دلم را سپیدپوش میکند
قهوه هایم را به یاد تو می نوشم
لیاس آبی ام را با یاد تو می پوشم
چگونه تو را
تمام تو را شعر نکنم ؟
وقتی تو
ابتدا
و انتهای
همه ی حس هایم نشسته ای ؟
چگونه تو را شعر نکنم ؟

 

 

بتول مبشری

 

 

هوای وسوسه سنگین است ( بتول مبشری )

هوای وسوسه سنگین است
مریم عذرایی در من
نجیبانه
بار برمیدارد
دوستت دارم های بی پیر تو را
ویار
عق زدن
هق هق
شانه هایم را محکم بگیر
باید خودم را بالا بیاورم
باید دوباره باکره شوم ...

 

 

بتول مبشری

شعر کوتاه قشنگی گفتم( بتول مبشری )

 

شعر کوتاه قشنگی گفتم
دوستت دا .......
بوسه هایت نفسم را دزدید
باقیش معجزه بود
در تو و حس تماشایی خود
عقد شدم
دوستت دارم و
حالا
جمله ام کامل شد
حس من
شعرترین شعر خداست ....



 

بتول مبشری

من قهوه خورده ام تلخ سکر آور( بتول مبشری )

من قهوه خورده ام
تلخ
سکر آور
اما گیج می زنم
تلو تلو می خورم
از نفس هایم شعر می جوشد
مست و پاتیل واژه ها شده ام
به برف میگویم سلام رفیق
گنجشک ها را دل می بینم
بابونه را بوسه می خوانم
به آینه میگویم
عروس میشوی زیبا ؟
ماه کی بر پیشانی ام نشست ؟
این کبوتر پشت شیشه دیروز سفید برفی نبود ؟
آه کفش های سیندرلا
یک لنگه اش اینجاست
کنار بوت های قهوه ای من نکند من ؟ ....
سرخ میشوم
چه رویایی .....
باران مرا پناه داده به عاشقی های دل کوب
چتر نمی خواهم
چرخ میزنم
چرخ میزنم
آه یادم آمد
دیشب از فنجان قهوه ی تو نوشیدم
شراب از این شراب تر ؟
شراب ناب زن افکن
عجب حس و حادثه ای
خیال کن
مرا
به آبشار بوسه های تو
غسل تعمید بدهند
عجب دل ریز .....

 


بتول مبشری

 

خیالم به تو می کشد ( بتول مبشری )

خیالم به تو می کشد
خیال دلم به دلت
هوایی میشوم
دیوانه
مست
وحشی
اسبی عنان گسیخته
دریایی طوفنده
سیلاب
سیلاب
ترا می بارم
تو را می بارم
بر شانه های خودم
بالش تنهایی خودم
دفتر شعرهای بی نشان خودم
نیستی
نمی آیی
و این سیلاب
خواهدم برد
مرا
بدون
تو
خواهد برد ....

 

بتول مبشری

اتفاق غریبی افتاد ( بتول مبشری )

 

اتفاق غریبی افتاد
امروز
بغض هزار ساله ی من
روبروی آینه شکست
زن شکسته
میان غرور آینه
چقدر
شبیه
جوانی بیگناه من بود
چقدر ...

 

بتول مبشری

گاهی از حوالی شعرهایم ( بتول مبشری )

 

گاهی از حوالی شعرهایم
عبور کن
شاید پشیمان شوی
به عطر و بوی خاطره های ناب
برگردی ....

 

بتول مبشری

یاد تو عطریست متراکم( بتول مبشری )

 

یاد تو
عطریست
متراکم
پنهان به شیشه ی دلم
دستش که میزنم
وای
دنیا
گلستان
میشود ....

 

بتول مبشری

قرار بود روزگاری عزیز دل کسی باشم ( بتول مبشری )

 

قرار بود روزگاری
عزیز دل کسی باشم
قرار بود و تمام شد
کدامین قرار پابرجاست ؟ ...

 

بتول مبشری