چه خبرهای عجیبی همه سر ....سام .... آور
زن شدی هیس خفه لال بمانی بهتر
هی نگو سهم من از باد هوا نور کجاست
گفته بودم تو نگو لانه ی زنبور کجاست
طبق آمار جنون حال دلم می گیرد
زنی از خانه فراری ست زنی می میرد
زنی از مشت و لگد سیر دهانش خونی ست
بی وفایی به زنان قاعده اش قانونی ست
ارث زن درد و عذاب است درین ملک خراب
نیمی از ارث پدر نیمه ی دیگر به عذاب
زن شدی گوشه ی خلوت بنشین درد بنوش
بنشین بر تن رویای رهاییت کمی رخت بپوش
به خیابان نرو فرهنگ بسی در خطر است
که حجاب تو فقط مایه ی خون جگر است
....
شاید آسیب شناسی بشود حال خیابان و زنان
که حدودش به جهنم برسد زمزمه ی خیره سران
بتول مبشری