خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

دیشب خوابی دیدم به چاه بگویم ( بتول مبشری )

 

دیشب خوابی دیدم
به چاه بگویم
مرا به پانزده سالگی ام بردند
کنار درخت سنجد خانه ی مادربزگ
با زری نشسته بودیم
رویا می بافتیم
من از نگاه های زیر چشمی ممدجواد پسر همسایه می گفتم
زری کِل می کشید
ریز می خندید
و سنجدهای رسیده را با شیطنت بر سرم می پاشید
از دورها
صدای مادربزرگ بی خبر از همه جا
که دختر
نقل هایت سفید نیست نریز
بچه ام ســــیاه بخـــت می شود ...

 


بتول مبشری

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.