چقدر
چقدر بگویم و نشنوی
بنویسم و نخوانی
صدایت برنم و نباشی
ببارم بر شانه هایت
خیس نشوی
ببوسم ات
بوسه هایم
میان فاصله های نرسیدن
یخ بزند
یخ بزند
چقدر
تا کجا
تو بگو
رد کدام ستاره را بگیرم
تا نشانی تو ؟
بتول مبشری
ای سنگ ترین سنگ
یک عمر
خرو شنده
به پای تو نشستم
هی بوسه زدم
بر سر و بر روی
تو دل سنگ
خاموش نشستی
هنرت بود تماشا
ای خیره ترین
سخت ترین سنگ
دیرست
زمانی که بفهمی
دریای
تو
بودم .....
بتول مبشری
پاییز
می تکاند
می تکاند
نارون خسته ی خاطره هایم را
هر برگ
ورقی کهنه از یادی
امان بده
پاییز
بگذار
این نارون شکسته
هر برگ ریخته را
مویه کند
با تو
برگ ریزان ؟
نه
موسم
اشک ریزان است ...
بتول مبشری