خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

کجایی اینجا پاییز است و ابرها شتابی در( بتول مبشری )

کجایی 
اینجا پاییز است
و ابرها شتابی در باریدن ندارند
و ساعت دیواری
عقربه هایش را روی گذشته جا گذاشته
اینجا
هنوز یک رزصورتی گوشه ی باغچه هست 
که می خواهد ازمسیر دستهای تو 
به موهای من برسد
اینجا دلتنگی شانه های سرماست است
که هی فراخ تر می شود
و مرا تنگ تربه سینه اش می فشارد
آنقدر تنگ که نفسم می گیرد و تو را صدا میزنم
کجایی
عمر من به طوفان نوح قد نمیدهد
اما هنوز وقتی کسی از دورها زمزمه می کند 
بردی از یادم 
با یادت ...
می خواهم طوفانی به پا شود
و من تو را از هر کجا که هستی بردارم و با خودم ببرم
ببرم
آنقدر دور 
آنقدر دور که 
خدا را چه دیدی
شاید کنار یک دشت ارغوان
لنگر کشیدند
و با یک جفت پرنده
یا دو آهوی نوپا
فرمان رهایی مان را بدست مان دادند
آه که میشد
با تو میشد چه زندگی ها که نساخت
چه باران ها که ننوشید
با تو 
ای بانی اشک ها و هیجان های روزگاران من
کجایی ؟ .....

 


بتول مبشری