خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

کاشکی قطار گذشته بر می گشت تو را به انتظار های ( بتول مبشری )

کاشکی

**
کاشکی قطار گذشته بر می گشت
تو را به انتظار های من پس می داد
مرا به آن سال های تو
هر شب خوابی تازه می بینم
ایستگاه های تازه
مسافران آشوب
سوت ممتد قطار
هر شب
زنی جوان با یک بغل بنفشه ی تر
با دامن کوتاه آبی رنگ
حوصله اش را به ایستگاه پر ولوله گره می زند
و بوسه هایش را به مسیر آمدن ات می کارد
قطار می ایستد
دست تکان می دهی
اشاره می کنی
ببین منم که آمده ام
شال طوسی ات به همدستی باد
گوشه ی دامن آن زن را لمس می کند
اتفاق تازه
موهای پریشان آن زن است
که میان عطر شانه های تو گاه می رقصد
گاه گریه می کند
هنوز هم
هزار ایستگاه ندیده پشت پلک خواب هایم مانده
کاشکی قطار گذشته برمی گشت
تو را به این روزهای من پس می داد ...

 


بتول مبشری