من حوالی توام
حوالی خانه ی تو
خیره بر امتداد پرواز این سیاه های زیبا
کلاغ های شلوغ
تا بال معطر کنند
به عطر خانگی نسترن های آغوش تو
در حیاط خلوت خانه ات
و تو را انتشار دهند میان نفس های خسته ی کوچه
کنار چنار انتظار
همان جا که من ایستاده ام
و تو را
تو را
نفس نفس می زنم
به شور
به شعر
به عصیان
به نوازش
من حوالی توام
دریچه ای بگشا
دری
چیزی
نفس که تازه کنم
رفته ام
هوای تو
معجزه ی انتظارهای این کولی بیقرار
این زن است
باور کن ....
بتول مبشری