خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

مدام نیستی مدام میبارم ات( بتول مبشری )

مدام نیستی
مدام میبارم ات
همین دیروز دست در دست هیجده سالگی ام
جاده ها ی فشم را زیر باران با تو قدم زدم
با هم روی صندلی های قدیمی یک کافه ی بین راهی
ماهی قزل آلا خوردیم
دور از نگاه کنجکاو کافه چی همدیگر را بوسیدیم
همین دیروز شرم نگاه بلوغم را
بر غرور بیست و هفت ساله ات سنجاق کردم
و تو هی غافلگیرم کردی
چقدر پیراهن و شال طوسی ات را دوست داشتم
همین دیروز بود
دنبال استاد نجم الدینی گیج از بوی ادکلن آشنای تو
هی سوال میپرسیدم
هی راهروها را بی هوا می رفتم
تا نبودن ات را نفس بکشم
همین دیروز بود که دوباره باریدم
گفتم که
مدام نیستی
مدام میبارم ات ....

 


بتول مبشری