خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

صدای حادثه خاموش سکوت فاجعه ویرانگر( بتول مبشری )

 

برای کسی که از دلتنگی هم بمیرم
دیگر نخواهمش دید......
******
صدای حادثه خاموش
سکوت فاجعه ویرانگر
من از دل ِ بغض ِ رفتن تو
مبتلابه نفرین توفان شده ام
من از نهایت درد می آیم
یعنی از ابتدا تا انتهای دلتنگی
یک نفس باریدن
یعنی
میان بارش ممتد اشک غرق شدن
تو نیستی که
تو نمیدانی
اینجا ازسنگ های دل ها میشود دیوار چین ساخت
اینجا نیستان که نه
دردستان است
من تمام پاییز را خریده ام
ودر یخبندان احساس اهالی زمین سرگردان مانده ام
دیگر از پرواز مدام یاکریم های حوالی مزارعزیز تو
تا هره ی این دیوار هم می ترسم
من از بال زدن ممتد پروانه ها کنار نفس نجیب رزها می ترسم
همه جا مسموم
همه جا نفیر درد جاری
زمستان چکمه هایش را درنیاورده
و گل ها را
بوسه ها را
لبخندهای بی مهابا را
مدام می کوبد
لگدمال می کند
در مشت های قندیل بسته زمستان
هزاران قاصدک رنگین بال
لورده شده اند ...له
کسی چه میداند
هااااااااااا..............ی.... عزیز
شایــــــــــــد
دســــــــت هـــــــــــــای جــــــــــوان تــــــو
از قبــــــــر بیرون مانده اند
دستهای
ناگزیر
جوان تو .......

 

 

بتول مبشری