خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

شبها کنار بالش او شعر می خوانی( بتول مبشری )

شبها کنار بالش او شعر می خوانی
انگشت هایت لای موهایش پریشان است ؟

با پیله ی اندام او پروانه می رقصی
چشمان خواب آلوده ات لبریز توفان است ؟

شبها نفس هایت میان بازوان اوست
سرگرم عطری کهنه از باغات لیمویی ؟

گاهی به روی بسترش مستانه می لرزی
گاهی بگوش اش عاشقانه قصه میگویی ؟

شبها کنارش ساقی پیمانه پیمایی
مخمور چشمان خمارش می نویسی نوش؟

زانو به زانوی اش نشسته طرح می بافی
طرح شب وُ مستی وُجام وُ باده وُ آغوش؟

شبها که بی رحمانه با او گرم وُ درگیری
با طعم لبهای ات برایش فال می گیری

یک زن میان آبی پیراهن اش تنهاست
یک زن که اندوه شبش شب های تو رسواست

 


بتول مبشری