سرگردان مانده ام
میان آدم برفی های کوچکی
که بعد از تو در قلبم مخفی شده اند
و شعرهایی که دلم می خواهد
هر صبح
از پنجره ی دلتنگی هایم
راهی مسیر پرواز گنجشک ها بکنم
سرگردان مانده ام
تو رفته ای
و من پیر شده ام
آنقدر پیر
که دست های یخی آدمک های برفی
یادهای تو را از شانه هایم می تکانند
و من
من هیچ
فقط شعرهای عاشقانه ام را
های های گریه می کنم ...
بتول مبشری