خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

رفتی ولی قلبت از این رفتن پشیمان است( بتول مبشری )

رفتی ولی قلبت از این رفتن پشیمان است
حس های خاموشت همه درگیر عصیان است

در باورت بعد از تو این زن بوف کوری بود
ارگ بمی تفتان ِخاموش ِصبوری بود

مغرور ویرانگر تو از یک زن چه می دانی
از کوبش ناقوس غم در من چه می دانی

رفتن فقط روکردن دستت و پایان قمارت بود
یعنی که همدستی با شیطان سقوط اعتبارت بود

دیگر سراغ ات را ز باران های پاییزی نمی گیرم
روزی هزاران بار با یادت نمی سوزم نمی میرم

بعد از تو هم سیگار و قهوه در کنار ساز می چسبد
سوز ویولون زخمه های تار با آواز می چسبد

وقتی که رفتی دُرد بستم در خودم با وسعت یک دَرد
هی مست کردم ....هی نوشتم (ب ی و ف ا ) برگرد

یک جوخه آتش در دلم آماده ی رگبار بستن بود
هر لحظه آتش باز از نو..... نوبت من بود

با دیگران واگویه کردی سخت از رفتن پشیمانی
از دیگران بشنو پشیمانی ندارد سود ...میدانی

لعنت به تو در من زنی حساس را کشتی
یک لیلی ِ مجنون ِ با احساس را کشتی

آن ماهی بیتاب مرده در مسیر رود میفهمی؟
در حسرت دریای تو نابود شد نابود ...میفهمی ؟

دیگر گذشته سالهای شیک تو با اوی تزئینی
دیگر مرا در خواب هایت هم نمی بینی ..نمی بینی

 

 

بتول مبشری