خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

راه که میروی با خودت آواز میخوانی ( بتول مبشری )

 

راه که میروی با خودت آواز میخوانی
دست هایت را که باز میکنی
هزار شاپرک رنگی از آغوشت
پرواز میکنند
با لذت سیگار میکشی
حلقه های دودت را سیمایی از او تصور میکنی
که با تو می خندد
که سر بر شانه های تو میگذارد و
با صدای سحرانگیز ویلون
میان بازوان تو می رقصد
دنبال رزهای نیمه باز قرمز رنگی
دنبال ادوکلن آرامیس900
مغازه به مغازه
برای عطر آغوشت
و نفس های بارانی او
با زنبق ها حرف میزنی
به رهگذاران شتابان خیابان میخندی
پشت چراغ قرمز
به افسر راهنمایی میگویی سرکار
شما هرگز کسی را دوست داشته ای ؟
به عکس بالای تخت خوابت چشمک میزنی
دست بر شانه ی خودت میزنی
به خودت میگویی سلام سلام
اوه تمام این ها
تمام اینها بخاطر اوست
آن زن
مرد خوشبخت
توعاشقی داری
عاشقی داری .....

 

 

بتول مبشری