خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

دست من اگر بود تو آن سوی شهر از پا نمی افتادی( بتول مبشری )

دست من اگر بود
تو آن سوی شهر از پا نمی افتادی
من این سوی شهراز دست نمی رفتم
دست من اگر بود
زمین آبادی داشتیم
خانه ی کوچکی
باغچه ی مملو ریحانی
اطلسی های خوش رنگی
اتاقی با پرده های آبی گلدار
و تخت دو نفره ای کنار پنجره 
رو به روی درخت سیب 
کنار قیل و قال گنجشک های عزیز
و هر صبح ابری
گل آفتابگردان بیداری یکدیگر می شدیم
دست من اگر بود
حالا وسط آبان
رخت آویز چوبی گوشه ی اتاق
شاهد عشوه ریختن ژاکت سرمه ای من
در آغوش بارانی کرم رنگ تو بود
و تو قرص نمی خوردی
و من گریه نمی کردم
و تو فراموشی نمی گرفتی
و من به قاصدک ها حسادت نمی کردم
و دست های تو 
خرمالوهای زمین کوچکمان را توی سبد می چیدند
و چشم های من وقت و بی وقت
لبخند تورا تماشا می کردند
دست من اگر بود
حالا تو برای یک شب 
فقط یک شب خواب راحت
بطری پشت بطری عرق سگی بالا نمی انداختی
و من بی خوابی هایم را میان شعرهایم 
مرثیه نمی کردم
و اینهمه اگر و اما
به شب و روزهایم سنجاق نمی شد 
دست من اگر بود ...

 

بتول مبشری