خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

دارم سراغ چشم هایت را ( بتول مبشری )

دارم سراغ چشم هایت را
از عکس های کهنه میگیرم

با اشک می شویم خیالت را
ماندم چرا ازغم نمی میرم

ماندم چرا بعد از تو جا ماندم
با روح برفی زندگی کردم

خون شد دلم در عصر یخبندان
زخمی شدم دم برنیاوردم

بغضی به شکل سیل ویرانگر
از سمت چشم ات بر دلم جاریست

می نوشم از اندوه چشمانت
تلخی دردی را که تکراریست

بعد از توبا پاییز خوابیدم
پر پر شدن را در خودم دیدم

یخ زد تنم در قطب دلمرگی
در حَصر یک احساس پوسیدم

بی تو زنی با حکم تبعیدی
مغلوب بازی های تقدیر است

پای عبورش مرد راهی نیست
بی تو زنی از زندگی سیر است

بی توچنان یک عکس بی لبخند
در قاب سرد بیکسی ماندم

یا در هوایت گریه می کردم
یا با خیالت شعر می خواندم

بعد از تو ایلی دربدر بودم
هر جا رسیدم کوچ راهم داد

یعنی که دست بیقرار باد
تا مرز جان کندن پناهم داد

بعد از تو یک کولی بی آواز
یک پرسه گرد شب بَلد بودم

آتش زدم نی زار جانم را
هی سوختم هی راه پیمودم

آن قوی تنهایم که بعد از تو
با موج های غصه درگیرم

یک شب به دریا می زنم یک شب
زیــــــــر نـگاه مـــــــاه می میــــــرم

 


بتول مبشری