خسته شدم از مسیر فاصله ها بیشتر
قطب شمال و جنوب حادثه ها بیشتر
رخوت اندام من وحشی چشمان تو
این همه جنگ و گریز بغض و بلا بیشتر
دل به چه خوش کرده ای قصه صیاد و دام ؟
هرچه شکارم کنی وسوسه ها بیشتر
باور گرگ دلت آهوی دل ساده بود
صید تویی عاقبت هرچه جفا بیشتر
پای بکن در رکاب روی بپوشان بیا
تشنه ی دزدیدنم خاطره ها بیشتر
روز شمار توام تا که پریشان شوی
وه که بدزدی مرا شور و نوا بیشتر
زمزمه بالا گرفت گوش کن این قصه را
بوسه جا مانده از فاصله ها بیشتر ...
بتول مبشری