خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

حال من بد بود اما هیچکس باور نکرد ( بتول مبشری )

 

حال من بد بود اما هیچکس باور نکرد
هیچکس چشمی برای غصه هایم تر نکرد

یک شبی از ناکجا آباد مردی آمد وُ
گفت می مانم ولی این قصه را آخر نکرد

حال تنهایی من را هر که دید از من گذشت
او ... شما ....ایشان ... کسی با انزوایم سر نکرد

زیر باران گریه کردم گریه کردم خوب بود
لیک باران هم کمی از حال من بهتر نکرد

رج زدم بر خاطرات فصل هایم یک به یک
چارفصل آوارگی جز من کسی دیگر نکرد

بانی این بغض ها یک اتفاق ساده بود
ناکجا ...شب ...آن غریبه ....هیچکس باور نکرد

 


بتول مبشری