تو خیال کردی امشب به تنت ویار دارم ؟
چه خیال خام و کالی به تنت چکار دارم
هوس ِ هوس ندارم که دلم گرفته امشب
برسی به داد ـ حالم به (بَغل ) ویار دارم
بسپار سینه ات را به سر پر از خیالم
که ببوسم ات بگویم به دلم غبار دارم
بگذار تا به هق هق به تو راز خود بگویم
که گذشته فصل گریه به گلو هَوار دارم
به برَِم بکش سراپا که پر از هوای سردم
بکشان به گرم سیری که من انتظار دارم
بگذار شانه هایت ببَرد به شهر خوابم
که از آن مسیر دل رو طلب قرار دارم
بتول مبشری