خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

ترکم کرده ای و من خالی مانده ام(بتول مبشری)


ترکم کرده ای
و من خالی مانده ام
مثل خانه های متروکه
فرسوده
رو به ویرانی
و سالهاست یک فوج کلاغ 
بدون هیاهو
درمن عزاداری می کنند
سیاهپوش
ویلان
ترکم کرده ای
و صدها زمستان از من عبور کرده 
زودتر از درخت ها پیر شده ام
بی آنکه جوانی کرده باشم
ترکم کرده ای
این روزها
ساعت شماطه داری در سرم
مدام زنگ می زند
و خاطره ها را بیدار می کند
روزهای بارانی
کوچه های خاکی خیس
دستی که دری را باز می کند
پایی که دری را می بندد
ترکم کرده ای
بی آنکه پیراهنم فراموشی گرفته باشد
یا چترم
یا دستگیره درهای این خانه
هنوزدر فکر گلدان روی میز
دستی
رز قرمزی
عطر لطیف گلایولی 
چرخ می زند
و انگشتی بر شیشه های بخارگرفته می نویسد
ای بی تو ماندن
حکایت ذره ذره مردن من
تو
تو ترکم کرده ای
......



بتول مبشری