خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

بنفش رنگ اطلسی های باغچه بود( بتول مبشری )

 

بنفش رنگ اطلسی های باغچه بود
گوشه ای از رنگین کمان
و رنگ گلهای روسری من
که به زور موهایم را میفشرد
اما دلم خوش بود که موهای وحشی ام
صبوری میکنند اسارت را
تا زیر آهارهای بنفش
بهاررا نفس بکشند
بنفش رنگ بنفشه های تر خانه ی مادر بزرگ بود
و رنگ یاسهایی که
مادر بزرگ را مست به سجاده اش می کرد
و جانماز معطرش را شیفته تر
بنفش رنگ پیراهن دخترکی بود که
اولین دیدار را
با شاهزاده ی اسب سوار رویاهای شیرینش تجربه می کرد
بنفش رنگ دامان مادرم بود
وقتی که سر کودکی هایم را بغل می کرد
تا رویاهایم همه بنفش و یاسی بشود
بنفش رنگ رژلب نوجوانی ام بود
که با لاک و کیف و کفشم سِت میکردم
تا به اتوبوس ساعت هفت و نیم صبح برسم
و دلم بتپد
بتپد و بلرزد و لبخند آشنای یکی
دمار از سراپای لرزان و بنفشم در بیاورد
باز هم بگویم ؟
بنفش رنگ دلم بود
رنگ دوست داشتنی هایم
بنفش را چه به سیاست ؟
به وعدهای کبود
به جیغ های بنفش
به دروغ های مضحک
بنفش رنگ آرامش بود
رنگ هیاهویش کردند
بکارتش را آلودند
به سیاست و قدرت
به دروغ های سمی
دیگر رنگ من نیست
خاکش کردم
چال شد
کنار اطلسی های بنفش باغچه ام
با دریغ
دریغ و حسرتی شگرف

 


بتول مبشری