خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

برو با هرکه دلت خواست فقط زود برو(بتول مبشری)

برو با هرکه دلت خواست فقط زود برو
ته این قصه پریشانی ما بود برو

دست بردار از این بازی نیرنگ و فریب
شاهد بازی تو چشم خدا بود برو

گوربابای من خسته ی در خود مرده
بی خیال من سرخورده و نابود برو

رونگردان که ببینی پی ات آواره شدم
ترک تو کردم وُ این شهرغم آلود برو

برو از دور تماشا بکنی حال مرا
تا به چشمت نرود حاصل کا دود برو

برو با هر که نفس هاش خرابت بکند
لایق بی سروپا بی سروپا بود برو

مانده تا ماهی این برکه به دریا برسد
قسمتش بود به جان کندنِ تا رود برو

برو با هر که دلت خواست خیالت راحت
نوشداروی پس از مرگ شفا بود برو

روی دیوار دلم حک شده این جمله ی تلخ
ای که بودی و دلم با تو نیاسود برو


بتول مبشری