خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

مثل لبخند کهنه ی مونالیزا( بتول مبشری )

 

مثل لبخند کهنه ی مونالیزا
میان قاب صورت اساطیری زمان
به تو
به او
به همه می خندم
انگار نه انگار این خنده ها روزی
بر لبان زنی شکوفه می ریخت
انگار نه انگار زن درون قاب دلتنگی
روزی عقد آسمان شده بود
با مهریه ای به زلالی نور
هزار روز باران
هزار قرن باران
انگار نه انگار که
خنده های میخکوب
میان دست های سرد موزه ی روزگار
روزی از یاس های سپید پشت همین پنجره
واقعی تر بودند
اوه تو ..... زن
شبح لبخند تاریخ مصرف گذشته ی مونالیزا
خنده هایت را حراج نکن
دیگر بوی یاس وحشی نمی پیچد
میان صورتک های کهنه
جا مانده ای
به بغض
دلتنگی
جمع کن دامن خنده هایت را
میان سینه ی تو
خروش سر رفتن ِ
اشک های نباریده بسیار است
نخند زن
اینچنین بی گــــــــناه نخند
...

 

بتول مبشری