تبعیدی
*
ای رد شده از پاییز هنگامه ی باران هابعد از چه تو ماند از من دُرنای نگون بختی
بی دانه و بی لانه مصلوب زمستان ها
ای شانه ی آرامش هنگام عبور از درد
بعد از تو زنی سرکش مغلوبه ی طغیان ها
چون کافه ی دلگیرم بی تو پُرم از سایه
تعطیلم و متروکه با قهوه و فنجان ها
ای رفته از آغوشم با همهمه ی تردید
حالا من وُ تنهایی سرخورده ز پیمان ها
من بی تو پر از زخمم سودازده ای رسوا
تبعیدی بی نامی وابسته به زندان ها
ای ماه شب دلگیر در حوصله ی برکه
زخمی ست پلنگ تو تن داده به عصیان ها
بعد از تو درون من صد راهبه ی پرهیز
بی موعظه و زنار بی پاپ و واتیکان ها
ای گم شده در پاییز از فاصله ها برگرد
برگرد که جان دادم در جمع پریشان ها