خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

امروز یا فرداست که باید بروم( بتول مبشری )

امروز یا فرداست که باید بروم
و هنوز سیب های سرخ باغچه ی کوچکم را
نتکانده ام
و هنوز عطر پرتقال های حوالی لیلاکوه را
دل سیر بو نکشیده ام
و هنوز بر بلندی های دیلمان
برف نجیب را به عبور رد پاهای تو گواه نگرفته ام
باید بروم
چقدر کارهای نکرده دارم
مثل نبوسیدن تو درست وسط خیابان هزارو یک شب
مثل روی نوک پا به آغوش بارانی تو رسیدن
آن هم زیر بهت نگاه عابران کنجکاو
مثل نوشتن شعری که بنام تو جهانی بشود
باید بروم
پیش از اینکه از تیله ی مواج چشم های تو
عکسی گرفته باشم
امروز یا فردا
و من چقدر کم ستاره ها را دیده ام
در شب های روشن کویر
من به گنجشک ها
به درخت های آلبالو
به کاجستان اطراف کوه های صاحب
تماشا را بدهکارم
و به تو
هااااااای به تو
آن همه بوسه که در باد گم شد
و آن همه اشک که در راه ماند
دیر یا زود
باید بروم ....

 


بتول مبشری