خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

از مسیر تو صدایی نمی آید( بتول مبشری )

 

از مسیر تو صدایی نمی آید
دیگر حوالی خواب هایم پرسه نمی زنی
جانان من
مگر ما صاعقه بودیم
هر دو سوختیم
بدون ریزش یک آه
در بیصدایی لبهایمان
بدون یک بوسه
که وداع را آسان کند
بدون یک شعر
که اشک را بپوشاند
ما دست هایمان را به باد گره زدیم
و باد ویرانگر بود
یکی مان کنار دشتهای شقایق به زمین افتاد
یکی ویلان بوی آویشن
هنوز تلو تلو می خورد
ما رد باد را گرفتیم
بیخانمان شدیم هردو
جانان من
دورخواب هایت بگردم
شب هنگام ِ خوبی ست
و من دروغ نگویم
امشب قهوه نخورده ام
حتی برای دیدن ات
چشم هایم لالایی خوانده اند
دورت بگردم
من
من دلم گرفته برایت
یک نفس
یک آه ....

 


بتول مبشری