آی
آهای
بانوی تاکستان هزار ساله ی پاییز
مهیاست تنگ و جام
امروز هم به کام جانم
جرعه ای
شراب بریز
من
منی که نخورده از باده ی اندوه تو
کله پا و مخمورم
بانوی
باده گردان
عاشقان
هر ساله ی پاییز
جامی دگر
دوباره هم
جامی دگر بریز
افسون تاک های توست
یا چیز دیگری
من
مست و سرمست
شراب کهنه ی
دیوانه وار اندوهم
من سرخوشانه با اندوه
درد بسته ام
آی
آهای ..
بتول مبشری