خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

آرام ز من بگذر بگذار که آرام بمیرم ( بتول مبشری )

 

آرام ز من بگذر بگذار که آرام بمیرم
پیمان و قراریست که بی آخر و فرجام بمیرم

انگار مقدر شده چون قوی سپیدی
در دامن امواج دلت خسته و ناکام بمیرم

بگذار که این قصه به آخر برسد قصه ی اندوه
هرچند به لطف تو قرار است که گمنام بمیرم

ایکاش که امشب بدهی جام پیاپی ز شرابم
مخمور شوم از تو و از باده و از جام بمیرم

پاییز سر انجام به پرچین دلم آتش غم زد
باشد که دراین فصل به این موسم و هنگام بمیرم

دلگیرم از این عشق رهایم کن از این درد
آرام ز من بگذر و بگذار که آرام بمیرم ....

 

 

بتول مبشری