خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

ما پرنده های مادرم بودیم(بتول مبشری)

ما پرنده های مادرم بودیم
لا به لای موج های دامن اش 
خوشترین خواب ها را دیدیم
ازوسعت مهربان آغوش اش سیب چیدیم
بنفشه بوییدیم
باران نوشیدیم
بادبادک هوا کردیم
گل دسته کردیم
دنبال قاصدک دویدیم
تا خواب هایمان سبک و تُرد و متبرک شد
ما پنج پرنده بودیم
سرخ
زرد
قهوه ای
حتی سیاه
و من که آبی ترین شان بودم
همه پریدیم
بوی سیب ازیادمان رفت
و عطر آشنای چای را 
به نمیدانم چه طاق زدیم
بی هوا یک به یک پر کشیدیم
از اتاق
خانه
نجابت
صبوری
و مادرم
مادرم امروز بی نهایت تنهاست
ومادرم
آخرین پرنده ای ست
که برای خودش لالایی می خواند
و برای خودش می خوابد
حالا ما
پنج پرنده ی آواره ایم
با شب هایی پر از حسرت خواب

................

بتول مبشری
برای این روزهای مادرم

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.