خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

تو را بیاد می آورم میان نفس های پاییز(بتول مبشری)

 

تو را بیاد می آورم
میان نفس های پاییز
کنار گلهای داوودی به غنچه نشسته
وقتی که گوشه ی پرده بدون حس دستی تکان می خورد
یا وقتی که باد
باد محزون آرام آرام از کوچه می گذرد 
تو را بیاد می آورم
وقتی که شعری ذهنم را بارانی می کند
یا صدای ویولونی 
گذشته ها یم را خیس و تازه می کند
تو را بیاد می آورم
و پاییز اتفاقی ست
که برگهای سبز و نارنجی خاطراتم را
یک به یک می تکاند
می تکاند
تو را بیاد می آورم
و سردم می شود
سرم را بر شانه های افتاده ی پاییز می گذارم
به خودم میفشارم اش
و بعد تمام قلبم 
با التماس تیر می کشد
تو را بیاد می آورم
میان یک بن بست ابری مه آلود
جایی که زنی به تماشایت ایستاده 
و تو 
تو از دورفقط برایش دست تکان می دهی
آنقدر دوری
آنقدر دوری
که 
سارها از پرواز می مانند
و با هق هق آن زن
گریه شان می گیرد....

بتول مبشری

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.