خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

دیرست برای نشستنِ با هم مرا ببوس(بتول مبشری)

 

دیرست برای نشستنِ با هم مرا ببوس
در بَر بکش قاطعانه وُ محکم مرا ببوس

قسمت نبود تنهایی دست هایمان یکی بشود
تا فرصتی ست بیا و دمادم مرا ببوس

من پای پله های ایستگاه رسیدن نشسته ام
تا وقت باقی است کنار تو باشم مرا ببوس

تا شانه ام را نبرده باد که ویران ترم کند
تا رد شوم از این عذاب ِ مجسم مرا ببوس

این شعر عاشقانه به نقطه ی آخر رسیده است
آغوش پیله کن به جنون مسلم مرا ببوس

سهم ام نبود راهی تصویرهای روشن ات بشوم
چون عکسهای سفید و سیاه قدیمیِ مبهم مرا ببوس

تردید اگر بهانه شد که هم خانه ی دلم بشوی
این بار آخر است بیا و مصمم مرا ببوس

دیرست برای هرچه بود و نبود و هرچه باید بود
تنگ است وقت ِبودن با هم مرا ببوس

 


بتول مبشری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.