خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

تو را در لالایی های مادرم پرسه زده ام( بتول مبشری )

تو را در لالایی های مادرم پرسه زده ام
تو را در بابا نان دادِ مشق های کودکی
در حسرتی که همیشه تو چشمهای بزرگ و بیگناه خواهرم زری موج می زد
تو را با غول چراغ جادو آرزو کرده ام
بارها و بارها
که چشم هایم را ببندم و بگویم
بابا
که بیایی
خط کش از دست ناظم دبستان کودکی ام خانم وزیری بگیری
که جلوی چشم های مبهوت هم کلاسی های دبیرستان کیان بغلم کنی
که میان آینه شمعدان سفره ی عقدم به تو خیره شوم و بگویم با اجازه ی پدرو مادرم و بزرگترها .....بله
چقدر دستهای تو را تصور کرده باشم خوب است ؟
نگاهت را شعر کرده باشم
میان انشاهایم نان و سیب از دستت گرفته باشم ؟
به فوزیه و اکرم و مریم پز داه باشم که ماهرانه تار می زده ای
که می توانستی پوز عبدل پسر همسایه را چنان بزنی که دیگر به من و زری متلک نگوید
که می توانستی خواب هایم را مرتب کنی یک دل سیر به بدعنقی هایم بخندی اخم هایم را صاف کنی و مثل بابای مینو و مینا نگذاری اب به دلم گرم شود
بابا
چنان گفتن اش برایم تلخ و شیرین است که با تمام غریبانگی اش دوست دارم بارها و بارها صدایت بزنم
حتی اگر نشنوی
حتی اگر این بغض را از یک سالگی ام تا به امروز کنار یاکریم ها و زنبق های مزار متبرک ات واگویه کرده باشم
مزار همیشه جوان تو
بابا .....

 

 

بتول مبشری

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.