خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

این سرنوشت ِ من نبود( بتول مبشری )

این سرنوشت ِ من نبود
سرنوشتِ تو بود
وقتی که دست ِ خواب هایم را در حنا گذاشته ای
و پایِ دست هایم را در پوست گردو
قلم که برمی دارم
همیشه همه چیز تو می شود
همیشه تو همه چیز
آنکه مرا نوشت
تکانید
ورق زد
تو بودی
حالا دیگر تُک زدن گنجشک ها
بر خرمالوهای درخت همسایه هم تو را بیادم می اورد
ببین
خوب ببین
با ته مانده ی جانم
چه کرده ای ....

 


بتول مبشری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.