خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

حالا کنار او نشسته ای( بتول مبشری )

حالا کنار او نشسته ای
و مبهوت دنیایی که هنوز برایت غریبه است
جام تکیلایت را بالا می اندازی
به سلامتی
به سلامتی
خیال کن که عید است
و با یک جعبه بنفشه ی تر سراغ یکی آمده ای
یکی که میان تیله ی چشمانت می خندد
و برایت چای تازه دم می کند
و گِل های جیب بارانی ات را با دست های خودش پاک می کند
یکی که به تو بوسه تعارف می کند
حالا درست میان نی نی چشمان آن دیگری نشسته
و برایت سر تکان میدهد
سلامتی
نوش
حالا به دنیای تازه ات نور و پولک ریخته ای
فرسنگ ها دور از من
دور از بلندی های برف گیر میگون مان که بی تو چرخیدم
ودورتر از ستاره های زادگاه کویری ات
که از پس ابرهای خاطره سوسو می زنند
چه طعم گسی دارد غربت
جام ات را بنوش
شاید چراغ خاطره های قدیم روشن شد
وشاید روزهایی را بیاد آوردی که قرار بود( نو ) روز شود با تو
مضحک است
اما هنوز درخت سیب باغچه برایت گریه می کند
اوه راستی
آخر دلم نیامد بگویم
سال نو میلادی ات
مبارک باد......

 


بتول مبشری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.