خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

اینجا باران نمی بارد ( بتول مبشری )

اینجا باران نمی بارد
کاش شراب می بارید
عابران مست می شدند
کلاغ ها خبرهای خوب می بردند
مثلا از من به تو می گفتند
و از تو به من
گنجشک ها
در آغوش کاج ها مست می رقصیدند
همه ی مشترک های مورد نظر
به دسترس می آمدند
بازار بوسه و لبخند و دیدار رونق می گرفت
دست فروش ها شعر و ترانه بساط می کردند
میان موهای دخترکان باد به ولوله می افتاد
دکان ها همه عطاری می شد
به لطف بارش شراب
همه جوان و مخمور
در این بین
تو رندانه از خانه می زدی یرون
من هراسان بسوی تو می دویدم
تلو تلو می خوردم
درست می افتادم میان بازوان تو
اینجا باران نمی بارد
بروم دعای باران
نه
دعای ....
بروم

 

 


بتول مبشری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.