خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

این غزل نیست که شکل خفقانی دگر است ( بتول مبشری )

این غزل نیست که شکل خفقانی دگر است
گفتن از درد ولیکن به زبانی دگر است

فرض کن من هم از امروز تکیلا بزنم مست شوم
این تلو خوردن غمناک بیانی دگر است

هرچه ازدور شنیدم دهل و ساز بس است
شور شیدای دلم خوش به فغانی دگر است

تو که هستی که مرا بی سروپا میخواهی ؟
زن برای تو گناه و هیجانی دگر است

سر بکش باقی جامت برو تا شب نشده
که مهیای تو بی من تن و جانی دگر است

پس بده بوسه و آغوش مرا بعد برو
هتل خواب شما جای کسانی دگر است

دل من هر چه بکوبد که حریف تو شود
دل تو در پی لمس ضربانی دگر است

بی بی دل که پریشب ز قمار تو گذشت
بُر نخورده اگر افتاد نشانی دگر است ..

 


بتول مبشری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.