خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

نوستالژی ِروزهای گم شده در باد( بتول مبشری )

نوستالژی ِروزهای گم شده در باد
مابین یادهای هزارباره ی دلش
هوار می کشید
غمگین نشسته بود کنار خاطره های دیروزی
از حرص روزگار بدش گریه می کرد
سیگار می کشید
لبهای خاموشش تو گویی از زمانی دور
لبهای مردی را به بوسه جستجو می کرد
شاید کنار بستر ژولیده اش هر شب
اغوش دل کوبی
تن اش را زیرورو میکرد
انگشترِ آبی ِ فیروزه
میانِ سطر انگشتش
انگار با گریه مسیر دست هایی را قدم می زد
روزی دو دست محکم و سنگین مردانه
گرمای مردادی دستش را چه بی پروا
رقم می زد
چین های ریزی مانده زیر گردنش ایوای
جامانده ی نقش هوس هایی کنار آه های آرزومندی
حالا چه مانده
جز دو دست سردِ دل گیری
دستان بی روح گلوگیر گلوبندی
گاهی کنار پک زدن های عمیق ُ تلخ سیگارش
نقش نگاه سرکشی رندانه می آید
شاید عبور خاطرات خسته می گوید
مردی مدام اورا به بغضی تلخ می پاید
روزی همین نزدیک ها باید حروف سربی سنگی
بی حس فقط امضا کند
اوراق ترحیم زنی گمنام
پخش اش کنید در جای جای کوچه های شهر
نوستالژی
نه ......مرگ خاموش ِ
زنـــــــی نـــاکـــام .......

 


بتول مبشری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.