خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

بخدا پیر شدم هر دم از آینه ها میپرسم ( بتول مبشری )

 

بخدا پیر شدم
هر دم از آینه ها میپرسم
من کجا پیر شدم
چه کسی میداند
ردپایی که مرا مانده به جا
بر سر و مو
همه از حسرت توست
رفتی و خاطره های دل من
قاب شد بر در و دیوار سکوت
در اتاقی که نفس های تو را با خود داشت
پشت پرچین خیالت ماندم
ماندم و
بغض نفس گیر شدم
بعد تو
آینه ها شاهد دردم بودند
که چگونه و چرا پیر شدم
های ویران گر من ......
کاش میشد که بفهمی روزی
بی تو
من
ناله ی شبگیر
شدم
بخدا پیر شدم..............

 

بتول مبشری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.