بگذار کمی خاطره ها را بتکان ام
با گریه کمی بغض صدا را بتکان ام
بگذار بگویم که دلم خون شده بی او
یک سینه پر ازدرد ُ و بلا را بتکان ام
*****
بگذار بگویم که دلم تا به کجا رفت
مَردُم دل من در پی یک بی سرو پا رفت
من صید شدم خانه ی صیاد بسوزد
د ُرنای دل من پی دانه به خطا رفت
*****
او رفته ولی خاطره هایش همه اینجاست
هم خاطره هم زنگ صدایش همه اینجاست
چون طبل سیاهان به سرم کوبشی از درد
مَردُم چکنم حال و هوایش همه اینجاست
*****
ویران شوی ای عشق که هم پای جنونی
هم پای جنونی نه ....که دریای جنونی
چون خشم ِ سونامی زدی احوال دلم را
ای عشق تو هم هم قد و بالای جنونی
*****
باید بروم می بزنم مست بمیرم
با خاطره هایی که ازین دست بمیرم
ای اشک امانم بده تا باده بنوشم
انگار که در خوابم و او هست......بمیرم
بتول مبشری