سردم است
سرد
گنجشک های کوچک احساس من
بر شانه های ستبر سپیداری آشیان داشتند
حواس شان پرید
طوفان زد
دست های بلند سپیدار برخاک افتادند
درمن امروز
هیاهوی هزار گنجشک بی آشیان
در من
جیک جیکی که مستانه نیست
زمستان به راه است
های گنجشک ها
من
من سردم است
بتول مبشری