امروز همین امروز
نگاهم به بیرون پنجره افتاد
به باغچه ی دلتنگ زمستانی
درخت سیب برهنه بود
هیاهوی گنجشک ها مدام
دلم گرفت
دلم گرفت
گنجشک های بیقرار
از این شاخه
به آن شاخه
دنبال چه ؟
یادم به تو کشید
به تو
گنجشک سر به هوا ی مهاجر
کجایی تو ؟
امروز به دامان کدام یاس احساس
از کدامین دیار
جیک جیک مستانه ات به راه است
فردا آیابه دامان کدام آلبالوی تنها
شعر خواهی خواند
شبها
شبها که باران بزند
گنجشکک هزار سودا
روی کدامین شاخه ی آواره
با که نجوا خواهی کرد
دلم گرفت
دلم گرفت .....
بتول مبشری