رنگ آهو زده ام بر عطش چشمانم
تا ببینی و دلت پر بکشد آب شود
به تنم عطرِ اقاقی زده ام با گل یاس
که بنوشی و دلت خسته و بیتاب شود
** **
این همان پیرهن آبی ِدلخواه تو بود
که نشسته به سراپای تماشایی من
گل مویی که ره آوردِ تو بود از سفرت
جاگرفته به سرِ سرکش و سودایی من
** **
قصد کردم که به جادوی نگاهم امروز
شعله ای سخت به چشمان خرابت بزنم
جام لب های هوس نوش لبان ِتو شوم
طعمی از بوسه به هر پیکِ شرابت بزنم
** **
تو هم امروز برایِ دلِ من ماه بپوش
شال طوسی و کت ِطوسی دلخواه بپوش
یک بغل نرگس خوشرنگ بغل گیر و بیا
مرد خوشبخت ! کمی مستی بیگاه بپوش
** **
ساعت ِ هفت که شد وقتِ قرار من و تو
شعر و لبخند و غزل مایه ی کار من و تو
هر چه از جنس نوازش به دلت بود بیار
بوسه و اشک کمی بعد فرار من و تو .....
** **
بتول مبشری