تو رفته ای
تو رفته ای ....
اما هنوز کسی برای من نان تازه می خرد
گل های باغچه ام را آب میدهد
کلاف کاموای طوسی میخرد تا برای زمستانش شال ببافم
جاده های بارانی کنار دست من می نشیند
با صدای گرم دونا سامر برایم می خواند
when i need you ..............
من هم آرام زمزمه کنم :
چشم هایم را می بندم جزدر لحظاتی که با تو هستم
هنوز کسی برایم رمان جان شیفته می خرد
برایم گل نرگس می آورد
آنهم کوپه کوپه
عکس کوچکم را جیب بغلش میگذارد
درست کنار قلبش
سیگار را از میان لبهایم برمیدارد
هنوز یکی به من میگوید تنبل خواب الو
میگوید دستهای کوچکت را برای چشمانم قاب کن
آخر دستهایم را دوست دارد
چشمهایم را دوست دارد
اوه چه بارانی
اشک اگر امان دهد
بروم دونا سامر گوش کنم
when i need you .....
when i need love .....
وقتی که من به تو احتیاج دارم
وقتی که من به عشق احتیاج دارم
وقتی که ...
بتول مبشری