هی ...هی ...
چه شبی
پاییز درگذر
باد دست در دست خاطره ها
باران بوسه بازی با پنجره ها
گاچوی کودکیم می جنبد
مادرم لالایی میخواند
و من
باغ اطلسی ها را قدم میزنم
سال به سال
صدای محزون لالایی مادر
نزدیک
نزدیک تر
لالالالا گل دشتی
همه رفتن تو برگشتی
لالالالا گل خشخاش
باباش رفته خدا همراش
بوی عطر پیراهن مادرم
بوی آغوشی از جنس آرامش
هی ..هی
روزگار
خسته و بیخوابم
لالایی دل ریز مادرم
دوای بی خوابی
دخترک دیروز
هی روزگار
هی
بتول مبشری