خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

دل به تو دادم که به خونش کشی ؟( بتول مبشری )

 

دل به تو دادم که به خونش کشی ؟
خون بکنی تا به جنونش کشی ؟

دل به تو دادم که فریبش دهی
کوهی از اندوه نصیبش دهی ؟

دل به تو دادم که حرامش کنی ؟
آهوی در بند به دامش کنی ؟

دل به تو دادم که بسوزانی اش ؟
جامه ای از درد بپوشانی اش ؟

دل به تو دادم که هوایی کنی ؟
بال و پرش چیده و راهی کنی ؟

دل به تو دادم که خرابش کنی ؟
تشنه به آغوش سرابش کنی ؟

دل به تو دادم که زمینش زنی ؟
آتش سوزنده به دینش زنی ؟

دل به تو دادم که چنین باختم
خرمن آتش به دل انداختم

پس بده این خون شده ی خسته را
این صدف خالی و بشکسته را

نیست دگر در صدفش دانه ای
سنگ شده در کف دیوانه ای

 

بتول مبشری

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.